سفر به رویای خراسان
همراه می شویم با سفرنامه مسافری از تورهای گردشگری به خراسان
۱۴ اسفند ۱۴۰۱ آغاز سفر رویایی من بود به شرق خراسان در قالب یک تور ایرانگردی جذاب که در ساعت ۴ بعدازظهر با قطار تهران مشهد آغاز شد. ۵ دقیقه مانده به حرکت وارد ایستگاه شدم. لیدر به انتظارم ایستاده بود. با عجله به سمت قظار به راه افتادیم. هنوز کوپه ام را پیدا نکرده بودم که قطار به راه افتاد.
ساعت ۳صبح وارد ایستگاه قطار مشهد شدیم و از آنجا با میدل باس سفید رنگی به رانندگی آقای طاهری خوش رو و خندان با لهجه شیرین مشهدی راهی شهر گناباد شدیم. زیست شبانه در مشهد با آنچه در تهران تجربه می کنم، برای من که آخرین سفرم به مشهد به بیش ۱۸ سال پیش برمی گشت، واقعا متفاوت بود. شهر کاملا روش و چراغانی بود، بسیاری از مغازه ها باز بودند و زندگی در جریان بود. مردم که احتمالا بیشتر مسافران بودند در رفت و آمد و تکاپوی خرید بودند.
امکان خوابیدن در ماشین به خیالی می مانست پس تصمیم گرفتم به جای خواب جاده را تماشا کنم که حال و هوای خراسانی داشت. کویر و شگفتی هاش از آرامشی عمیق آرام آرام به نوازش آفتاب چشم می گشود، در لحظاتی که هنوز غرب ایران در تاریکی شب آرمیده بود اینجا روز ساعت کاریش را شروع کرده بود. جاده خلوت بود و هرازگاهی عبور خودرویی سکوت بیابان را رج می زد.
ساعت از هفت صبح که گذشت دورنمای گناباد پیدا شد. میدان آزادی شهر با تندیس کوزه و کاسه اطرافش به استقبالمان آمد و بقیه شهر فرصتی برای دیدن به ما نداد. از گناباد به سرعت گذشتیم تا به روستای خیبری و محل اقامتمان برسیم.
اقامتگاه بومگردی حاج قوام
در گذر از کوچه های خلوت و گاه باریک روستای خیبری می شد از بالای چینه های کوتاه کاهگلی شکوفه های درختان را دید که در خلوت باغ ها به ما لبخند می زدنند و نوید بهار را می دادند. به اقامتگاه حاج قوام که رسیدیم در آغاز با جامخانه ای در جلوی ورودی خانه روبرو شدیم و دریافتیم که حکایتی از خانه های قدیمی ایران انتظارمان را می کشد.
از در کوتاه و چوبی خانه که وارد شدیم آقای احمدی نوه حاج قوام به استقبالمان آمد. آنچه در نگاه اول توجه مرا جلب کرد حوض کوچک با کاشی های آبی رنگ وسط باغچه بود. باغچه پر از درختان بی برگ زمستانی بود و به گونه خانه های قدیمی ایران ضلع شمالی و جنوبی حیاط اتاق هایی تودرتو با درهای چوبی وجود داشت. خانه حاج قوام از نمونه خانه های درونگرا است که به همت آقای احمدی نوه دختری او بازسازی شده تا همزمان خانه آرامش مسافران باشد و شناسنامه اینگونه بناها را حفظ کند. دو بادگیر زیبا در بخش شمالی و جنوبی خانه از دیدنی های اقامتگاه حاج قوام است که در بدور ورود جلوه گری می کنند.
وسایلمان را که در اتاق های مشخص شده گذاشتیم و خستگی را به آب سرد صبحگاه شستیم، صبحانه آماده بود با مجموعه ای از خوردنی های ارگانیک و خوشمزه. از پنیر و شیراز(نوعی خوراکی که از ماست گرفته می شود و در مناطق غرب ایران به آن توف گفته می شود) تا مربای ترد و خوشرنگ کدو با نان محلی، از نشستن در هوای دلپذیر حیاط تا تنفس در یک صبح خراسانی. همه چیز رنگ و بوی سنتی و محلی داشت. سفره های قلمکار، ظروف سفالین روستای مند که با نقش و طرح های خاص و منطقه ای، آوازه ای بسیار داشت و حتی مجمعه های سرو صبحانه.
بعد از صبحانه و اندکی استراحت، مراسم معارفه انجام شد که معلوم شد اینبار سفر من به یمن وجود همسفران نیز متفاوت خواهد بود. در بین همسفران از نوجوان ۱۵ ساله تا بانویی آستانه ۷۹ سالگی حضور داشتند. وجود دوستانی شریف، تحصیلکرده و دغدغهمند نوید روزهای خوش و پربار سفر را می داد. سایر دیدنی های خانه حاج قوام ماند برای گاه استراحتمان در شب. مسیر نخست بازدیدها قلعه عمرانی بود.
قلعه عمرانی
قلعه عمرانی در ۲۵ کیلومتری شمال شهر گناباد است. به فاصله سه کیلومتر از جاده سنتو، مجموعه ای بزرگ از معماری تاریخی محصور در برج و بارو چشم ما را به تماشا می خواند. درخشش دیوارهای خشتی زیر آفتاب دلانگیز کویر صحنه کم نظیری از تلاقی زمین و آسمان را در دل بیابان خلق کرده است. این قلعه در نزدیکی روستای عمرانی نخستین نقطه استراحت کاروانیان در مسیر گناباد به مشهد بوده است. قلعه عمرانی در دوره صفویان ساخته شده و تا ۶۰ سال پیش مسکونی بوده است. برج و باروی فرو ریخته و خانه های در هم شکسته حکایت از بی مهری آب در زندگی آدمیان دارد.
وجود سازه هایی چون آب انبار، یخچال، حمام و برج که از بناهای عمومی به شمار می روند نشان رونق زندگی در چند دهه پیش قلعه را دارد. بسیاری از خانه ها دارای بادگیر هستند و برخی هنوز پابرجا مانده اند. اغلب این بادگیرها کوچک و یک طرفه هستند. برخی از این بناها از جمله آّب انبار، حمام و کاروانسرا مرمت شده اند اما گویا کار بازسازی کلی به دلیل همکاری نکردن قلعه نشینان سابق در واگذاری بنا به بخش خصوصی برای تبدیل آن به جاذبه گردشگری ناتمام مانده است!
ساعتی را در میان دیوارهای قلعه می گذرانیم. هر گوشهای می تواند یک فریم جذاب برای عکاسی خلق کند و ما نیز از این فرصت بهره می گیریم. از توالی طاق های گهواره ای تا آجرجینی های یخچال قلعه، از دیوارهایی که همبازی باران شده اند و برایمان شکلک در می آورند تا طاقچه های هزار داستان ذهن را به فراسوی خیال می برد. قلعه آنقدر بزرگ و تودرتو است که همسفران را گم می کنم و مثل کودکان نورس سالیان دور این کوچه ها بازیگوشانه به هر دریچه ای سرک می کشم تا آنکه به صدای بوق ممتد لحظه رفتن را درمی یابم. تنهایی قلعه از دور بر ابهت آن می افزاید و من امیدوارم به روزهایی که گردشگران بیشمار در بازدید از آن به قصه ها و افسانه های شنیدنی اش گوش جان و دل بسپارند.
مسجد جامع گناباد
برای من که معماری و سفر پرنشیب و فرازش را عاشقانه دوست می دارم، دیدن یکی از انگشتشمار مسجدهای دو ایوانی بازمانده از عهد سلجوقی و خوارزمشاهی فرصتی وصف ناشدنی است. ایوان که خود میراث نیاکان اشکانی ما در شرق ایران (سرزمین نوآوری های معمارانه) است در قالب سبک خراسانی به بناهای این عصر بازمی گردد.
بنای مسجد جامع گناباد به وقت خوازمشاهیان و اوایل قرن هفتم هجری و در بخش قصبه شهر گناباد که کهنسال ترین قسمت شهر است ساخته شده. تنوع آجرکاری در گوشه گوشه مسجد به حدی است که گویی بازی با آجر سرگرمی و هدف یگانه معمار خوش ذوق و زبر دست سازه بوده است. نمونه های زیبای آجر تراشی، کتیبه های آجری با خط کوفی، معقلی و نسخ و فخرومدین (پنجره مشبک با استفاده از آجر) موجود در ایوان شمالی آجرکاری های خفته و راسته، مُهری است بر راستی این قصه.
ایجاد توازن میان کتیبه دور ایوان شمالی با دیگر تزیینات آجری هماهنگی بی نظیری میان نقش و کتیبه ایجاد کرده است. از دیگر تزیینات بنا می توان به گچبری دل انگیز محراب مسجد اشاره کرد آنجا که گل های به نقش کشیده و ریسه زیبای بهاری را با اسلیمی های ظریف به قلب مسجد هدیه داده است و با مقرنس های زیبای بالای محراب آرایه ای چشم نواز آفریده است. تزیینات گچبری دور محراب یادگاری از دوره ایلخانی است.
جلوه ایوان شمالی مسجد با نوای موزون طاق ها که در پی هم نواخته شده اند بر حیرت و آفرین می افزاید و فضای مسجد را سرشار از انرژی و اشتیاق می کند. مسجد جامع که از دو ایوان شمالی و جنوبی و دو شبستان در دو سوی میان سرا تشکیل شده، براساس کتیبه خط کوفی موجود درحاشیه ایوان شمالی، در سال ۶۰۹ هجری برابر با ۱۲۱۲ میلادی ساخته شده است. زلزله سال ۱۳۴۷ بخش هایی از بنا را تخریب کرد. از بد حادثه ایوان جنوبی که کتیبه ای با امضای معمار داشت در امان نماند تا افسوس آن برجا بماند. سال ۱۳۵۳ بخش های تخریب شده مرمت شد.
مسجد جامع در شهرهای تاریخی ایران بعد از اسلام در مرکز شهر قرار داشت و سایر عناصر شهری به آن ختم می شدند. هرجا مسجد جامعی بنا می شد بی گمان بازاری وجود داشت و سایر بناهای عامالمنفعه همچون آب انبار، حمام، مدرسه و کاروانسرا هم در اطراف آن شکل می گرفت. شهر کهن گناباد هم از این قاعده مستثنی نبوده اما گذر زمان از آن همه به جز مسجد، مدرسه نجومیه(از سازه های عصر صفوی)بقیه را به تاراج برده است.
بعد از بازدید مسجد برای صرف نهار به اقامتگاه برگشتیم. نهار قرار بود کشک بادمجان با گوشت قورمه بود. رنگ اشتها برانگیز کشک بادمجان و عطر نعنا داغ و بوی گوشت تازه لای نان محلی ولع ما به خوردن چند برابر می کرد. کشک بادمجان گنابادی کاسه ای کشک آبکی بود که در نگاه اول به کله جوش شباهت دارد و بادمجان سرخ شده در کنار آن سرو می شود و می توان آن را به ترکیب کاسه اضافه کرد. این نوع کشک بادمجان با تصویری که من از این غذا در کودکی داشتم همخوانی بیشتر داشت.
قنات قصبه گناباد
بازدید از قنات قصبه گناباد با قدمت ۲۲۵۰ ساله یکی از آرزوهای من بود که در بعدازظهر اولین روز سفر به آن رسیدم. حفر چاه یکی از شگرفترین تدابیر انسان ساکن در مناطق خشک برای رسیدن به آب بوده است. به روال سابق ابتدا به توضیحات خوب و کامل راهنما گوش سپردیم سپس پیاده به سمت قنات به راه افتادیم. از محل ورودی تا مظهر قنات چند دقیقه ای فاصله بود. ورودی قنات که باز شد حجمی از هوای خنک که حاصل همنشینی با آب بود صورتمان را نوازش کرد. از میان دالانهای نیمه تاریک راه پیمودیم تا به مظهر قنات که آبی نسبتا گرم و روان داشت رسیدیم. آب با یکنواختی و آرامش از کف کانال در حال حرکت بود و صدای آرامش بخشی روحمان را صیقل می داد. به دلیل تنگ بودن کانال ورودی مجبور بودیم تکی یا دو نفره لحظاتی کنار مظهر بایستیم و جای خود را به دیگر دوستان بدهیم.
این قنات به طول ۳۳ کیلومتر و از ۴۷۲ میله چاه تشکیل شده است. وظیفه اصلی قنات برقراری اتصال بین این میله ها و انتقال آب از مبدا به مظهر قنات است. اولین حلقه چاه ۳۰۰ متر عمق دارد و هرکدام از ۴۷۱ میله بعدی به نسبت شیب تعریف شده عمق کمتری دارد. میزان شیب و نقطه اتصال میلهها در انتقال آب نقش کلیدی دارد و کمترین خطا در محاسبات آن می توانسته این سازه شگرف را از مدار خارج کند. قنات قصبه گناباد نشانگر دانش بالای ایرانیان در به ثمر رسانده این طرح بزرگ است. میزان آب استخراج شده از قنات گناباد در طول بیش از دو هزار سال کم نشده و هنوز هم آب شهر و روستاهای اطرافش را سخاوتمندانه تامین می کند.
این طرح عظیم در طول ۳۰۰ سال به ثمر رسیده و نسل های بسیاری در به ثمر رساندن آن نقش داشتهاند، بی آنکه از زحمت طاقتفرسای خود ثمری بچینند. در پشت چنین کار سترگی نسلهایی از خودگذشته و آیندهنگر وجود داشتهاند که بر فداکاریشان هیچ قیمتی برازنده نیست.
حضور دوستان آگاه و دانشی در گروه باعث شد تا اطلاعاتمان در مورد قناتها و باورهای پیرامون آن بیشتر شود. داستان ازدواج قنات یکی از باورها پیرامون این پدیده است. بنابراین باور هرگاه قنات کم آب می شد(در اصطلاح نر میشد) زنی بیوه و البته نیازمند، طی مراسمی به عقد قنات درمیآمد. وظیفه زن بعد از ازدواج سرزدن به قنات بود تا دهش قنات به دشت بیشتر شود. اهالی روستا یا شهر مسئولیت پرداخت نفقه زن را بر عهده داشتند و او از محصولات هم سهم داشت. شاید بتوان گفت باور حضور زنان در قنات برای جلوگیری از خشک شدن آب به اعتقادات ایرانیان نسبت به ایزدبانوی آناهیتا باز می گردد که نماد آب و باروری است.
قنات گناباد
قنات گناباد از دو رشته اصلی به نام های قصبه و دولاب تشکیل شده است که مجموعا ۴۷۲ میله چاه دارد. حفر کانالی بدین عظمت با ژرفنای بیش از ۳۰۰ و حجم افزون بر ۷۳ میلیون متر مکعب برداشت خاک در عمق ۳۰۰ متری با کم ترین خطا در مسیر یا شیب بندی از عصر هخامنشیان، تاکیدی بر نبوغ ایرانی و شاهکاری بی نظیر در سراسر جهان است. این قنات شگفت انگیز که تاریخ آن حداقل به ۲۲۵۰ سال پیش باز می گردد، یکی از پر آب ترین قناتهای ایران است که با توجه به این ویژگی ها در پرونده قنات های یازده گانه ایران در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۹۵ (۱۵ July 2016) در چهلمین اجلاس کمیته میراث جهانی در شهر استانبول ترکیه به عنوان ۲۰ امین اثر ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید. ناصر خسرو قبادیانی در سفرنامه اش به توصیف این قنات پرداخته و حفر آن را به کیخسرو نسبت داده است.
بیدخت
برنامه عصرگاهی گروه قدم زدن در کوچه باغهای روستای خیبری بود. اما چند از تن از همراهان دوست داشتند تا ساعات پایانی روز را در کنار مقبره سلطان محمد گنابادی (سلطان علیشاه) قطب دراویش گنابادی در شهر کوچک بیدخت بگذرانند. بیدخت اکنون شهری در فاصله ۵ کیلومتری شرق گناباد است. من هم به دنبال یافتن نشانه ها و سمبولهای آیین دراویش همراهشان شدم!
معماری این بنای زیبا در غروب دلانگیز خراسان تماشایی بود. در بدو ورود ساختمانی زیبا با با جلوه کاشی های آبی در جوار سنگ مرمر سفید دیده می شد و درختان و گل های دو سوی مسیر به ما خوش آمد می گفتند. کودکان سرخوشانه در حیاط مجموعه بازی می کردند و از نرده های اطراف حوض بزرگ روبروی آرامگاه بالا می رفتند (به یاد کودکی خودم در حیاط مسجد و امامزاده افتادم)
از قضا روز نیمه شعبان بود و عده زیادی از مردم برای عرض ارادت به مقبره دراویش و خفتگان در خاک حضور داشتند. جمع کوچک ما در میان انبوه جمعیت کاملا متمایز بود و هر لحظه با خیرات به مهربانی پذیرایی می شدیم(اگر کیف همراهم بود حتما به اندازه مصرف یک ماه شکلات و تنقلات جمع آوری می کردم!!!)
بنای آرامگاه یادگاری از دوره قاجار است. ساختمانی که مقبره سلطان علیشاه در آن قرار دارد پلان مربع شکل دارد، با چهار مناره بلند در چهارگوشه بنا که از سطح زمین شروع می شود و گنبد فیروزهای مقبره را در بر می گیرند. داخل بنا علاوه بر مزار قطب دراویش، ۴ تن دیگر از بزرگان دراویش به نامهای صالح علیشاه، رضا علیشاه دوم، محبوب علیشاه و مجذوب علیشاه نیز آرمیده اند.
نمای بیرونی بنا با کاشی های زیبای آبی فیروزه ای تزیین شده است و داخل بنا تزیینات مفصل آینه کاری به ویژه در سقف، درهای زیبای منبت با خوشنویسی های به خط ثلث، تزیینات حکاکی و طلاکاری دارد که نشان از ذوق و عشق هنرمندان در ساخت بنا است. این بنای چهار ایوانی علاوه بر آرامگاه، دارای حسینیه، کتابخانه و زائرسرا برای اقامت زایرین از شهرهای دیگر است.
از بقعه و زیارتگاه که بیرون زدیم شب شده بود. تاکسی کرایه کردیم و به اقامتگاه برگشتیم. وقت استراحت بود و البته تماشای مراسم زورخانه توسط جوانان ورزشکار گنابادی. این برنامه با همراهی آوای خوش مرشد و ضرب زورخانه، در حمام سنتی مجموعه که به همت آقای احمدی بازسازی شده است(بازسازی همچنان ادامه دارد) اجرا شد و ساعت خوشی را برایمان رقم زد.
صرف شام
صرف شام با غذاهای سنتی هر شهر از بخش های جذاب سفر است. روی سفره های قلمکار رنگارنگ دیدن یک غذای خوشرنگ هیجان انگیز به اسم جوش پره، حسابی اشتهایمان را باز کرد. برش های خمیر جوش پره در مخلوطی از کشک، نعنا و گردو چشم را گرسنه تر از شکم می کرد. البته من هم مثل بیشتر دوستان، لقمه اول را با تردید قورت دادم اما بعد مزه آن به جانم نشست و بسیار لذت بردم.
*جوش پره تاریخی کهن دارد و در فهرست میراث معنوی ایران ثبت شده است. طرز تهیه آن زمانبر است و بیشتر در مهمانی ها سرو می شود. تاریخ خراسان و اهمیت آن موضوع سخنرانی کوتاه یکی از دوستان بعد از صرف شام تا ما بیشتر نسبت به مکانی که در آن قدم گذاشته ایم آگاه شویم. خوابیدن گروهی در اتاقهای بزرگ و قدیمی زیر سقفی بلند با دریچه ای رو به آسمان لذتی بود که خوابمان را دلنشین تر می کرد.
روز دوم
صبح روز دوم به همراه ۴ نفر از همسفران و دوستان به دل کوچه-باغهای روستای خیبری رفتیم. آفتاب تازه سر از خواب برداشته بود و داشت چشمهایش را آرام آرام باز می کرد. کوچه ها با دیوارهای کاهگلی و کوتاه یکی پس از دیگری ما را در آغوش می گرفتند. روزهای پایان اسفند بود، شکوفه های گیلاس بر شاخه ها می درخشیدند و آسمان با ابرهای متراکم به زمین نزدیک شده بود تا شکوفه ها را نوازش کنند. برگ های نورس و سبز رنگ بر درختان سیب جوانه زده بودند و جوی باریکی با آرامش باغ ها را بیدار می کرد. لباس رنگارنگ همسفران طبیعتگرد به جلوه های زیبای لحظات صبحگاهی اضافه می شد. دیوار برخی از باغ ها به اندازه ای کوتاه بود که اگر برخی ملاحظات اجازه می داد از آنها بالا می رفتم!!!
بسیاری از باغها خشک و به حال خود رها شده بودند. با توجه به روان بودن آب در کوچه ها احتمالا مشکل اصلی نه در خشکسالی که در به صرفه نبودن باغداری برای صاحبان آنها بوده است. دیدن درختچه های خشک انگور که شاخهایشان چون دستان التماس به آسمان نگاه می کنند قلبم را می فشرد.
روستای مند
بازدیدهای روز دوم سفر با دیدار از روستای مند شروع شد که به دلیل توسعه شهری اکنون جزیی از شهرستان گناباد است. ویژگی سفالینه های این روستا استفاده از لعاب شیشه ای بر روی سفال بدون رنگ است که به آنها رنگ اخرایی داده است. تزیینات سفالینه های گناباد طرح های ساده با چند رنگ محدود بر زمینه سفال خام است. این شیوه از قرن یازدهم هجری در منطقه اجرا می شده و هنوز هم به همان شیوه اجرا می شود. طرح اصیل سفال ها ماهی است؛ اما بیشتر از گل چند پر استفاده می شود و حتی می توان بین آنها طرح های کودکانه هم پیدا کرد.
مغازه های فروش سفال مند در یک راسته و در دو سوی جاده ای که این بخش را به گناباد وصل می کند قرار دارند. در برخی فروشگاه ها می توان اجرای زنده ساخت سفال را به دست هنرمندانی مشاهده کرد که این هنر زیبا را زنده نگه داشته اند. استادکاران خوش رو و مهربانی هم هستند که به مسافران اجازه تجربه کردن ساخت سفال را می دهند تا دستی به گل بزنید.
قیمت ظروف سفالی مند ارزان و به صرفه است و می توان با خرید از این فروشگاهها هم به چرخه اقتصادی منطقه کمک کرد و هم یادگاری از هنری دیرسال را به خانه برد. خرید از این فروشگاهها را به مسافران مند توصیه می کنم، کاری که من و همراهانمان از انجام آن خرسند شدیم.
روستای ریاب
سه کیلومتری غرب گناباد روستای زیبای ریاب قرار دارد که تبدیل به یک منطقه گردشگری شده است. کوچه های روستای ریاب سنگفرش شده و دیواره خانه ها را با کاهگل پوشانده اند. کوچه های پاکیزه زیر آفتاب درخشان جان را جلا می دهد و هر کوچه جلوه گاهی برای تماشا و عکاسی دارد. طاق های منفرد، ساباط ها و آب انبار بازسازی شده روستا در کنار نشاط درختان کهنسال فضا را دلنشین تر می کنند. مقبره ابومنصور ریابی نواده سلجوق بنیانگذار سلسله سلجوقی نیز در این روستا قراردارد.
اقامتگاهی بومگردی قوامیه از آن دست خانه های قدیمی در روستای ریاب است که به زیبایی بازسازی و آماده پذیرایی از مسافران شده است. فضای زیبا، پنجره ها و طاقچه های رو به حیاط و حوضی که با شمعدانی های دلربا محاصره شده، فرصت خوبی برای آرامش گرفتن و عکاسی به ما میداد و البته ما هم از آن غافل نشدیم.
اقامتگاه خالو عیسی در یکی از کوچه های فرعی مجالی برای خرید پارچه و حوله های دستباف بود. بنری نسبتا بزرگ مسیر کارگاه را نشان می داد. دستگاه بافندگی استادکار در فروشگاه جلوه واقعی از تولید به مصرف بود. حوله های صورت در اندازه های مختلف و تن پوش های حوله ای، همگی از نخ باکیفیت پنبه ای بودند و در قیمت های مناسب به فروش می رفت.
بعد از ساعتی وقت آزاد در کافه ای سنتی دور هم جمع شدیم، به صرف چای آویشن و نعنا. عطر و مزه بی نظیر چای آویشن این منطقه قابل توصیف نیست و من مقداری از فروشگاهی که در انتهای کافه قرار داشت خرید کردم.(کاش بیشتر می خریدم!) بعد از پذیرایی در کافه خاص روستا، برای صرف نهار به بومگردی حاج قوام برگشتیم، جایی که زرشک پلوی خوشمزه، زحمت دست بانوان هنرمند و عزیز اقامتگاه انتظارمان را می کشید.
ساعات پایانی حضور در گناباد بود و ما مشغول بازدید از گوشه های نادیده سرای حاج قوام شدیم. آقای احمدی بخش هایی چون بادگیرهای خانه و نحوه کار آنها و قسمت های مختلف حمام خصوصی را برایمان توضیح داد. در این گشت و گذار درون اقامتگاه به وسایل خاص و قدیمی از جمله قفل و کلید چوبی بزرگ و جالبی برخوردیم که برای بستن ورودی خانه در قدیم استفاده می شده است.
آخرین یادگاری های ما از اقامتگاه خرید سوغات و خشکباری چون برگه زردآلو بود. (از خوشمزگی و تازگیشون هر چی بگم کم گفتم)
در پایان به خانه ای قدیمی که روبروی اقامتگاه و متعلق به پیرمردی از اهالی خیبری رفتیم. خانه ای نسبتا بزرگ که به گفته صاحبخانه نزدیک به ۳۰۰ سال قدمت داشت! عزیز آقا در این خانه به تنهایی روزگار می گذراند و فرزندان و نوه هایش برای مراقبت و دیدار با او مرتب از مشهد و گناباد به روستای خیبری می رفتند تا از تنهایی و دلتنگی پیرمرد غبار بگیرند. حیاط خانه چندین درخت انار داشت که میوه های کوچک خشک شده همچنان به شاخههای بی برگش چسبیده بود.
عزیز آقا پیرمردی خوشرو و مهربان بود که مشتاقانه پذیرای ما شد. دقایقی با ما به گپ و گفت نشست اماخاطرات عزیز آقا که به خاطر کهولت سن چندان واضح و قابل شنیدن نبود.
خداحافظی از سرای حاج قوام سلامی بود به جاده گناباد-نشتیفان……
منبع: سفرنامه پروانه سالاروند به خراسان سایت لست سکند