پیرزن تنها

دسته: اجتماعي
۵ دیدگاه
چهارشنبه - ۲۵ مهر ۱۳۸۶

در گوشه ی یک روستا 

هرچی سرو کله زدن با مردم بود خانم ها انجام می دادند.توزیع بسته های بهداشتی و کلاس های فرهنگی باعث شده بود وسط ده باشند وکلی لذت ببرند. ما آقایان را انگاری تبعبد کرده بودند.توی حاشیه ده بودیم و رفیق کلنگ و بیل.از اون همه مردم روستا چارپنج تا پیرمرد و همون روسای ده می آمدند و می رفتند. حتی شب ها هم توی حسینیه یا پایگاه بودیم وبا خودیم اختلاط می کردیم

یک شب جواد که هم مسئول اردو بود و…

 

 هم رابط بین ما و خانم ها گفت که دیروز خانم ها موقع توزیع بسته ها یک خانه جالب دیدند. یک پیرزن تنها که توی یک خونه نیمه مخروبه آروم داره زندگی اش را می کنه.

بجه ها اون شب اصرار کردند حتما آنجا برند و یک کمی این محرومیت غلیظ را ببینند.

پیرزن الاغی داشت که دم در خونش بسته بود ده نفری می شدیم یا الله گفتیم و وارد شدیم.

داشت چایی می خورد به زحمت برای ما بلند شد. فهمید ما دنباله همون خانم های دیروز هستیم.

بعد از احوال پرسی چادرشو جمع و جور کرد وگفت اومدین عکس بگیرید ببرید خارجه !

                              

 

 بچه ها هیچی نمی گفتند انگاری زبونشون رو دم در بریده بودند.همه اومدن سلام سلام گفتند و نشستند.

خونه یک جوری بود که راهرو ورودی به یک سالن دو در دو می خورد که سقف نداشت دو طرفش اتاق بود. یک گاز کوچک با یک پیک نیک که چایی را هم روی همون درست کرده بود .شیر آبش هم همون جا بود. مطبخ قدیمی با درو دیوار سیاه هنوز درش باز بود چندتا پله هم آنجا بود که می رفت به اتاق کوچکی در طبقه بالا. خداییش خجالت کشیدیم بریم بالا. روستا کوهپایه ای بود و همه خونه ها تقریبا طبقه ی بالایی هم داشتند

چون خیلی حرف ها رو به خانم ها گفته بود زیاد نمی خواست توضیح بده . انگاری شب های زمستان رو توی کاه دون می خوابید وتابستون هم زیر همون سقف آسمونی. ما که نبودیم ولی می گن زمستون این ده خیلی سخته. بماند که حمام عمومی ده هم مثل خزینه ها و زیر زمین بود و دوش هم نداشت. بازم میگفتن با برف بزرگی که می یاد تنها راه شوسه ده هم بسته می شود و سوختی به حمام نمی رسد

پارسال شوهرش فوت کرده بود و دو تا دختر و یک دونه پسرش هم اونو خونشون نمی بردند. ما هم مثل هر آدمی پرسیدیم چرا ؟

امان از عروس و داماد ! البته بچه هام حق دارند اون ها هم باید زندگیشون رو بکنند.

با همه چهره خسته ای که داشت و به نظر باید خیلی ناامید باشد هر روز بیش از یک فرسخ راه را با همون الاغ دم در تا کلاته پایین می رفت درو می کرد و بر می گشت.و این را با غرور خاصی می گفت.

  

                              

تعارف چایی کرد و خودش جواب داد . چایی پیرزنی مثل من خوردنی نیست. یکی از بچه ها به نمایندگی چایی خورد تا ناراحت نشود.

همش نگاه بچه ها می کرد و تشکر از این که اومدن بهش سر زدن. بعدش سریع رفت توی یک اتاق تاریک و ازون تهش بشقابی آورد پر از بادام و گردو .از درخت های خودش بودند و بچه ها هم جیب ها شون رو پر کردند

                             .

 

به قول رفیق پر حرفم که توی خونه لال مونی گرفته بود و حالا وسط راه برگشتن با خنده ژیانیش به حرف اومده بود ، ما اومدیم فقر ببینیم جلوی اخلاق جنتلمنی اش کم آوردیم، پیرزن هر چی توی خونش داشت برای ما رو کرد.

ما شنیده بودیم توی شهرها آدم ها بی وفا شده اند ولی دوی این روستای دور افتادم بچه های مدرنی پیدا می شوم که ننه بابا رو ول کنند به امون خدا . مادر بیبچارم همه ش بگه : عیب نداره . بچم گرفتاره مزاحم زندگی اش می شوم

                          

  گرمای تابستون و سرمای زمستون این پیرزن را آرام و متین کرده بود. اصلا قدیمی ها نگاهشون به زندگی یک جوری دیگری است. یک چیزهایی غیر اون چیزهایی که ما جوان تر ها را خوشحال یا ناراحت می کند رو رفتارشان تاثیر دارد. با یک لفمه نان بخور و نمیر واقعا راضی هستند و شب ها آرام به بستر می روند. برعکس ما ها که انگاری همیشه یک چیز توی زندگی کم داریم و باید بهش فکر کنیم و غصه بخوریم.

یک ربعی که نشستیم ، بچه ها زیر چشمی نگاه می کردند که بلند شویم. خداحافظی کردیم و دوباره رفتیم سراغ بیل وکلنگ خودمون.

 

خاطرات از اردو جهادی

 


نوشته شده توسط:گنابادنیوز - 1916 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: 1886
برچسب ها:
دیدگاه ها
عبدا000 چهارشنبه 25 مهر 1386 - 5:20 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

آیا آقای مدنی بجستانی به آنجا سرزده؟ البته سرزدن به تنهایی هم که فایده ندارد با کاری کرد!!!

محمد جواد عبدی پنجشنبه 26 مهر 1386 - 4:08 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام عبدی هستم از مشهد
من پدرم اهل گناباد است
من خودم طراح سایت هستم
اگر تمایل دارین میتونیم با هم همکاری کنیم و کمی در این سایت کمک کنیم
اد کنید منو
۰۹۳۵۴۱۶۳۵۷۴
عبدی

ناشناس شنبه 28 مهر 1386 - 8:57 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

گویااداره اوقاف گناباد۴منزل ساخته تاجوانان بی خانه ومحرومین (مثل این زن)باپرداخت پیش قسط کم واقساط طولانی خریداری نمایدولی
یکی ازکاندیداهای فعلی که ثروت بسیارداردیکی ازانهارامتصرف شده است تحقیق راست ودروغ ان باشما

نگار شنبه 28 مهر 1386 - 7:43 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام به بچه های با اخلاق گناباد نیوز از طرف دانشگاه آزاد رفته بودیم روستای کلاته نو اطراف کاخک مردم روستا واقعا دوست داشتنی بودن مردم خونگرم بندگان خدا نمیدونستن نمایندشون کیه نه میدونستن بنزین گرون شده نه ریئس جمهور تو آمریکا چی گفته نه از مهدی زاده بودن نه مدنی بچه هاشون نه میدونستن کامپیوتر چیه نه اس ام اس نه ایرانتل نه ایرانسل نه… خوشحالیشون این بود که آخر هفته کنار خونوادشونن کمکشون کنن میخواست دکتر بشه تا ب قول خودش ننش نره واسه یه امپول کاخک،یکیشون میخواست بنا شه میدونید چرا چون تو این روستا حمام نداشتن خانوادشون واسه یه حموم میرفتن کاخک…و هزارو یک تا آرزوی قشنگ داشتن پاک بودن الیاسم نمیشناختن
کاش میشد واسشون یه کاری بکنیم تا بشینیم پشت سره همدیگه بزنیم…منتظر همتون واسه کمک به این روستاهستیم

نوكلاتين دوشنبه 30 مهر 1386 - 2:05 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

جوان گرامی….دنیای جوانی است وطوفان احساسات شناخت ادمهاوگروها کارساده ای نیست بین همین بندگان خوب خدا یک مسابقه باجایزه کلان می گذاشتید همه انچه شما اسم برده ایدمیدانستند.میزان اطلاعات روستا ییان رادست کم نگیرید بچه های امریکاهم نمی دانندرییس جمهور یانخست وزیر کشور همسایه شان کیست؟ این مشکل نیست نگهدارحمام درروستاهاکه بهداشتی هم باشدمشکل اصلی میباشداز طرفی انجا جنبه یلاق دارد